ایلیا محمدیایلیا محمدی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

ایلیا نفس مامان و بابا

ایلیا و یه عالمه حرف های جدید

بالاخره بعد از مدت ها همت کردم این پست رو بزارم ایلیا ،مامان جونم، تازگیها ماشالله هزار ماشالله حرف زدنت بی نهایت پیشرفت کرده و یهویی یه عالمه لغت به دایره ی لغاتت اضافه شد طوری که منو بابا رو هر روز با کلمه هایی که یهویی بیانشون میکنی، یا جمله هایی که معلومه خیلی سعی کردی درست به زبون بیاریشون رو شگفت زده میکنی حرف های جدیدت انقدر زیاده که مطمینم نمیشه الان همرو بیاد بیارم پس این پست به طور متوالی آپ میشه :اینم از حرفهای جدیدت...اول کلمه ها:بهتر بگم فعل های متضاد بخولم ، نخولم ، میخولم نمیخولم= بخورم ، نخورم میخورم ،نمیخورم . بخوابم ،نخابم ، می خوابم ،نمی خوابم!!! ببینم ، نبینم ، می ببینم ،نمی بینم،...
7 تير 1392

هوووووراااا تولد دسته جمعی

امروز مورخ 30 خرداد 92 من و  چند تا دوستهای خوبم که مامان های اردیبهشتی سال 90 بودیم یه جشن تولد دسته جمعی با حال واسه همه ی بچه های خوشگلمون گرفتیم. که هماهنگی هاش با خاله سمانه و موسسه رنگدونه بود. کیک رنگین کمونی :   دست همه درد نکنه بریم داخل واسه عکسها...     قسمتی از تزیینات جشن تولد رنگین کمونی: َ ایلیا در بدو ورود کاملا بهت زده!!!تازه خوبه یه بادکنکم از عمو بادکنکی گرفته !!! یه عکس نیمه دسته جمعی نشسته!راست به چپ: ایلیا - امیر علی سمیه جون-امیر علی فاطمه جون-طاها بهار جون اینم ایلیا بادکنک به دست! اینم یه مدل دیگش!!! اینجا ع...
30 خرداد 1392

رزویلا یه مریضی عجیب و بد اخلاق!!!

سه روز بود که بی دلیل تب داشتی و داغ بودی و هیچ علامت دیگه ایی نداشتی... بعد از روز سوم وقتی داشتم لباستو عوض میکردم که بریم مهمونی متوجه لکه های قرمزو زیادی رو شکمت شدم که خودم احتمال دادم آلرژی باشه...ولی نبوووود!!! همینجوری دونه ها توی تنت پخش شد و همونجوری هم تو بد اخلاق و بداخلاق تر شدی...یکمم خوابالو شده بودی. حالا ما ٢٦ (اردیبهشت)عروسی دعوت بودیم و مجبور بودم ببرمت و خدا خدا میکردم تا اونروز بهتر شی... وای که چه حدس هایی زدیم از آبله مرغون گرفته تا سرخک و ... که با یکم تحقیق توی نت و دوستام فهمیدم اسم مریضی ات رزویلا هست که تقریبا تازه اومده!!! خلاصه الحمدالله زیاد مریضی سختی نبود و تو تا روز عروسی کاملا خوب ش...
31 ارديبهشت 1392

عکسهای آتلیه دو سالگی

امروز ساعت سه وقت آتلیه داشتیم ومن هر چی سعی کردم نتونستم قبلش بخوابونمت که سرحال باشی... البته تقریبا سر حال بودی!(شانس آوردم.) اولای عکاسی کاملا همکاری کردی و وقتی نوبت عکس دوتایی شد دیگه بد اخلاق شدی و حوصله ات سر رفته بود... این عکسهایی که میبینین رتوش نشده اند و خیلی هم سایزشون کوچیکه... هنوز عکسها رو نگرفته ام بهدا شاید از روشون اسکن کنم و دوباره بزارم. عکسها تو ادامه مطلب.   ******** *****   *****   *****   *****   *****   *****   ***** به نظرتون کدوما بهتره؟ هان‌؟ هان؟ هان؟ ...
30 ارديبهشت 1392
1